به شالیزار قلبم باش باران / که می سوزد دلم از خشکسالی . . .
.
به شالیزار قلبم باش باران / که می سوزد دلم از خشکسالی . . .
.
عکس ها در حال لود شدن میباشند…. لطفا شکیبا باشید
Nicolas Cage
........................................................................................
.................................................................................................................................
...........................................................................................................................
................................................................................................................................
...........................................................................................................................
......................................................................................................................................
..............................................................................................................................................
الودکتر- زنها خیلی دوست دارند بدانند مردان چرا خیانت میکنند. فکر میکنند شاید مردان خلاءهای روانی دارند میخواهند بفهمند این خلاءها هست چطور پرش کنند و جلوی خیانت او را بگیرند. حالا آنان به اعترافات مردان گوش بسپارند و بفهمند که پشت خیانت مردان چه حسهایی نهفته است.
مساله خیانت در همه دنیا هست و
بیشتر میان مردان عمومیت دارد. در جامعه ما نیز این مساله هر روز بیشتر می
شود. در میان آشنایان، دو نفری که تصور میکنیم خوشبختانه در کنار هم
زندگی میکنند، ناگهان از هم جدا میشوند. یا دچار مشکلات بسیار می شوند و
همه آن علاقه یک شبه از بین می رود. اما واقعا دلیل خیانت مردها چیست؟ چه
میخواهند که ندارد؟ به دنبال چه هستند که در زن های دیگر پیدا میکنند؟
در این مطلب ۸ اعتراف مردان خیانت کار و دلیل آنها برای خیانت را آوردهایم شاید تا با مغز و طرز فکر این مردان بیشتر آشنا شویم.
اعتراف اول: انتقامجویی
«من
زمانی به همسر خود خیانت کردم که متوجه شدم او همچنان با نامزد سابق خود
ارتباط پیامکی دارد. البته پیام های آنها حاوی هیچ نوع صحبتی که باعث
نگرانی باشد، نبود اما تصور اینکه او قبلا با این مرد در ارتباط بوده است و
حالا هم این دوستی را ادامه می دهد مرا عصبانی می کرد. صمیمیت همسرم با
نامزد سابقش برای من قابل درک نبود.
با
همین عصبانیت از خانه بیرون زدم و یک لحظه تصمیم گرفتم برای درآوردن حرص
او، دختر جدیدی را بیابم و شماره اش را بگیرم و همین کار را هم کردم. به
نظر من این کار دقیقا همان کاری بود که او انجام می داد و من هم تلافی کرده
بودم. ما از هم جدا شدیم. البته همسرم هرگز نفهمید من دوست دختر دارم.
دلیل جدایی ما این بود که مناسب هم نبودیم و به درد هم نمیخوردیم. البته
اعتراف میکنم آن کار من در عصبانیت درست و اخلاقی نبود اما در آن لحظه
احساس خوبی به من داد.»
اعتراف دوم: نبودن جاذبه عاطفی متقابل
«تا
جایی که به خاطر دارم من همیشه عاشق زنانی بودم که از هر نظر کامل باشند.
همسر سابق من از خیلی نظرها خوب بود اما با سلیقه من خیلی جور نبود. او
بسیار منطقی به نظر می رسید که هیچ نوع ارزشی برای من نداشت و باعث جذب من
نمی شد. خیلی تلاش کردم به این مساله توجه نکنم اما نمی توانستم. پس از چند
ماه، روزی با گروهی از دوستانم بیرون رفتم و در فروشگاهی که خرید می کردیم
دختری را دیدم که بسیار عالی به نظر می رسید.
از
او شماره گرفتم و او به من گفت هر وقت بخواهم می توانم با او تماس بگیرم و
قرار بگذارم. من هم همین کار را کردم. پس از چند جلسه متوجه شدم باید
رابطه خود با همسرم را پایان بدهم زیرا دیگر هیچ جذابیتی برای من نداشت و
دوست داشتم در کنار کسی باشم که دیوانه وار دوستش دارم و برای من فقط یک
دوست ساده نیست.»
اعتراف سوم: وقت نگذاشتن برای یکدیگر
«من
زمانی از همسر سابق خود جدا شدم که او بسیار مسافرت می رفت و ما خیلی کم
در کنار هم بودیم. من بیشتر مواقع تنها بودم. این تنهایی به ویژه در روزهای
تعطیل آخر هفته بسیار مرا آزار می داد. دوست داشتم کسی در کنارم باشد و با
هم حرف بزنیم، بیرون برویم و ... . به همین دلیل، دفعه آخری که به مسافرت
رفت من سراغ زن دیگری رفتم و پس از بازگشت همه چیز را به او گفتم و از هم
جدا شدیم. این جدایی برای هر دوی ما خوب بود. البته می دانم کار من به هیچ
وجه اخلاقی نبود اما در تنهایی هایم تنها چیزی که می توانست به من آرامش
دهد یک همزبان بود.»
اعتراف چهارم: رابطه اشتباه
من
با نامزدم در دانشگاه آشنا شدم . ما از همان ترم اول با یکدگیر دوست شدیم.
پس از فارغ التحصیلی، هر کدام از ما به شهر خودش برگشت اما پیش از آن با
هم نامزد کردیم. من تقریبا همه آخر هفته ها به شهر او مسافرت می کردم. اما
فقط آخر هفته ها در کنار هم بودیم و در طول هفته با دوستان خود خوشگذرانی
داشتیم.
پس از چند ماه از این
روند خسته شدم و با خودم تصور کردم در شهر خودم هم دختران زیبا و خوب زیادی
هستند و من چرا همه روزهای تعطیل خود را در جاده و رفت و آمد می گذرانم؟
این مساله را با او در میان گذاشتم و چند باری او به شهر من می آمد اما پس ا
مدتی او نیز خسته شد و با هم تصمیم گرفتیم این رابطه دشوار را پایان
ببخشیم.»
........................................................................................................................................