حکایت جالب «استر و اشتر»
سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۱۹ ق.ظ
- مجموعه: شهر حکایت
داستانهای مثنوی معنوی
استری و شتری با هم دوست بودند، روزی استر
به شتر گفت: ای رفیق! من در هر فراز و نشیبی و یا در راه هموار و در راه
خشک یا تر همیشه به زمین میافتم ولی تو به راحتی میروی و به زمین
نمیخوری. علت این امر چیست؟ بگو چه باید کرد. درست راه رفتن را به من هم
یاد بده.
شتر گفت: دو علت در این کار هست: اول اینکه چشم من از چشم
تو دوربینتر است و دوم اینکه من قدّم بلندتر است و از بلندی نگاه میکنم،
وقتی بر سر کوه بلند میرسم از بلندی همه راهها و گردنهها را با هوشمندی
مینگرم. من ازسر بینش گام بر میدارم و به همین دلیل نمیافتم و براحتی
راه را طی میکنم. تو فقط تا دو سه قدم پیش پای خود را میبینی و در راه
دوربین و دور اندیش نیستی.
۹۴/۱۱/۲۷